دوشنبه، ٢٥ خرداد ١٣٨٨
از زمان انقلاب فرهنگیان و واردبکاران در بارهی فروریزی نظام ایران پیشگویی میکردند. این هفته هم پیشگویی بهتری نکردند.
عباس برزگر: برگرفته از گاردین
من دقیقاً یک هفته در ایران در حال پوشش کارناوال انتخاباتی ٢٠٠٩ [١٣٨٨] هستم. از روزی که به این جا رسیدم، اندک اشخاسی شک داشتند که رییس جمهور فتنهانگیز فعلی ایران پیروز خواهد شد. رانندهی تاکسیام به من یادآوری نمود که رییس جمهور در چهار سال گذشته از هر یک استان دو باری دیدار نموده – "ایران، تهران نیست،" گفت او. حتا وقتی من با حامیان موسوی این پرسشرا مطرح مینمودم، پاسخ آنان پر از نیکاندیشی شرطی اوبامایی بود – "آری، ما میتوانیم،" "امیدوارم،" "اگر شما رأی بدهید." پس پرسش "چه گونه موسوی باخت؟" که رسانههای بین المللرا سرگرم کرده، به نظر میآید که کمتر مشکل کمیتهی انتخابات و بیشتر مشکل درک بد، که ریشه در سرپیچی سرسخت درک نقش مذهب در ایران است.
البته امکان واقعی تقلب آرا وجود دارد و باید منتظربماند تا این اتهامات آشکار شوند. ولی باید یادآور شد، که در سه دههی انتخابات ریاست جمهوری اتهامات تقلب علیه شمار آرا کمسابقه بوده. انتخابات در این جا معمولاً از طریق رد صلاحیت نامزدها یا با بستن روزنامههای مخالف نظارت میشود.
گذشته از آن، در این انتخابات دو ناظر دولتی افزون بر مشاهدان از هر جناح شرکت داشتند، تا تقلب دستجمعیرا پیشگیری نمایند. ناباوری احساساتیی، که حامیان موسوی همچون دلیل فساد دولتی ابراز نمودند، باید با ناباوری برابری از امکان چنین فساد گستردهای در روز روشن برخورد شود. پس تا آن زمانی که دلیل قوی، که اتحامات اردوگاه مخالفانرا دستگیری نماید، ظاهر نگردد، ما باید به دیگر برهانهایی روی آوریم که چرا این همه افراد از رویداد آن روز شگفتزده شدهاند.
تا آن جایی که به پوشش رسانههای بین المللی ربط دارد، اندیشهایی پر از آرزو بر گذارشگری معتبر سایه افگند. درست است، که حامیان موسوی ترافیک تهرانرا هفتهی گذشته هر شب در طول ساعتها شلوغ میکردند، اگرچه کمتر یادآور میشد که این اتفاق در بخشهای شمالی و ثروتمند پایتخت میافتاد. بانوان روسریاشان را کمی پایین میآوردند و مردان جوان در خیابانها میرقصیدند.
شب روز دوشنبه حداقل ١٠٠٠٠٠ از حامیان نخستوزیر پیشین زنجیرهی انسانییرا از وسط تهران ساختند. اما ساعاتی پیش من در گردهمایی برای رییس جمهور فعلی حضور داشتم، که از طریق رسانههای غربی پوشش کم یا هیچ پوششی درنیافت. به این خاطرکه به علت پرجمعیتی در این گردهمایی، او ]آقای احمدینژاد[ به داخل تالار درآمده نتوانست تا سخنرانی نماید. براوردهای حداقل جمعیت در این گردهمایی ٦٠٠٠٠٠ گفته شده (علاقهمندان شمارهرا به یک ملیون میرسانند). من از بالای بام مشاهده مینمودم که بانوان چادری و مردان ریشدار هر سن و سال گله گله به آن جا میریختند.
ولی ناتوانی آزمایش درست امور ایران به هیچ وجه پدیدهی تازهای نیست. وقتی انقلاب سال ١٩٧٩ [١٣٥٧] دیکتاتوری نظامی قویترین متحد آمریکا در منطقهرا سرنگون نمود، اندکی از کارشناسانی، که بیرون از کشور بودند، حدس میزدند که جریان اسلامی به حیث حزب پیشتاز به میان آید.
ولی در ایران حتا روشنفکر دهری (سکولار)، جلال آلاحمد، نویسندهی کتاب بدنام "غربزدگی،" فروریزی رژیم بر دست جنبش اسلامیرا بیشتر از یک دهه تا حوادث مهم ١٩٧٩ [١٣٥٧] پیشگویی کرده بود. وقتی فیلسوف مستقل فروانسوی، میشل فوکو هم درست حدث زد، وقتی از خیابانها گذارش میداد – بینیشی که تا به حال بسیاری از هوادارانش از آن خودرا دور میگیرند. از زمان انقلاب فرهنگیان و واردبکاران در بارهی فروریزی نظام ایران پیشگویی میکردند. این هفته هم پیشگویی بهتری نکردند.
چنین اتفاقات خلاف قاعدهایرا تنها میتوان از طریق "longue durée" [عقیدهی تاریخی، که میکوشد دموکراسی مدرنرا بر پایهی حکمرانیهای صدههای گذشته درک نماید] شرح داد. جامعهی ایران جامعهی عمیقاً مذهبیست. کمونیستان و لیبرالها با اشتباهات شاه همچون خویش و تبارپرستی، حکومت مطلق و سرکوبیرا دهها سال بدون هیچ کامیابی جنگیدند. حملهی او به دین بود، که منجر به شکست تقریباً شبانهای شاه شد.
از آن پس ایرانیان معمولی آرمانهای خویشرا از طریق صندوق رأی بکار بردهاند. سال ١٩٩٧ [١٣٧٦]، زمانی که خاکستر جنگ ایران و عراق نشست و کشور دههی اثتواری نسبیرا دید، رأیدهندگان توده توده برای پشتبانی از رییس جمهور پیشین و روحانی، خاتمی دربرابر ناطق نوری، از اعضای ارشد دستگاه برآمدند. خبرنگاران غربی اینرا همچون جدایی بزرگ بین جوانان آزادیدوست لیبرال در برابر روحانیان محافظهکار کهنسال دیدند. ولی در حقیقت این رأی برای آرمان راستکاری و پارسایی ضد اتحامات فساد گسترده بود. بسیاری از همان حامیان خاتمی دیروز به احمدینژاد رأی دادند. با وجود این که تصویر خاتمی روی هر کدام از اعلانهای (لوحههای تبلغاتی) موسویرا آرایش میداد.
بیشتر از یک هفته همان انگیزههای ضد فساد، پوپولیسم و پارسایی مذهبی، که به انقلاب رسانید، در دسترسی هر کسی که میخواست از آن گذارش نماید، بود. احمدینژاد، برای بسیاری در کشور، مجسم همان آرمانهاست. از آن روز که او به ریاست جمهوری رسید، از پوشیدن کت و شلوار (suit/костюм) سرپیچی کرد، از کوچ بستن از خانهای، که از پدرش به میراث رسیده سرپیچی نمود و از متوفق کردن لحنش علیه آنانی، که آنهارا در خیانت به ملت متهم کرده، سرپیچی نمود. زمانی که او رقیب با نفوذ، آیتالله هاشمی رفسنجانی، خود شیر انقلابرا، در فساد انگلی (پارازیتی) متهم کرد و خیانت اورا به نیرنگی علیه محمد پیامبر، که ١٤٠٠ سالی پیش به انشعاب سنی و شیعه رسانید، برابر نمود، او انگیزهی مردمیرا، که تصور تودههارا این جا در طول نسلها نگه داشته، رها کرد. آنی که رفسنجانی از خود در روزنامهی موسوی دفاع کرد، معنای انتهای اصلاحطلبانرا داشت.
در هفتهی آخر احمدینژاد انتخاباترا به همهپرسی خود طرح (پروژه) انقلاب اسلامی ایران تبدیل داد. شعارهای آنان بود "مرگ بر دشمنان رهبر معظم" که پس از آن تشریفات و سوگواریهای سنتی شیعه پیش میآمد. این با جوانان روحبلند و شوخیدوست شمال تهران، که "احمدی بای بای (bye bye)، احمدی بای بای" یا "یه هفته – دو هفته محمود حموم نرفته" میخواندند، برابر نبود.
شاید سرنوشت موسوی از آغاز شکست بود، چون او امیدوار بود انرژی سخنوری طبقات بالا و لیبرالرا با سود تجاری بازاریها آمیخته نماید. مبارزات انتخاباتی فیسبوک و پیامکها برای احالی رستایی و طبقهی کارگر، که میکوشند زندگی روزمرهاشانرا گزرانند، گذشته از آن، وقت پیدا کنند تا تارنگارهای هفتهرا در اینترنت کافهای از نظر گذرانند، کاملاً نا مربوط بود. هرچند موسوی کوشش کرد به این طبقات از طریق مسائل تورم و فقر رسیدگی نماید، آنها طور دیگری رأی دادند.
در آینده مشاهدان به ما مرحمت خواهند کرد، اگر به جامعهی ایران ژرفتر بنگرند و به ما تصویر دقیق ساخت مذهبی اصلی کشور و باطل کردن داستان لیبرالیسم ناگذیر. این همان جنبههای مذهبی ایران معمایی بود، که به آوردن زاهد ٨٠ سالهی تبعید شده به سر دولت ٣٠ سالی پیش مساعدت نمود، پس از آن روحانی جذابرا به ریاست جمهوری ١٢ سالی پیش رسانید، پسر راستکار آهنگر، احمدینژادرا چهرا سالی پیش و باز اورا دیروز به ریاست جمهوری رسانید.
*عباس برزگر داوطلب درجهی دکترای مطالعات دینی در دانشگاه اموری، در شهر آتلانتای ایالت جورجیا میباشد.
عباس برزگر: برگرفته از گاردین
من دقیقاً یک هفته در ایران در حال پوشش کارناوال انتخاباتی ٢٠٠٩ [١٣٨٨] هستم. از روزی که به این جا رسیدم، اندک اشخاسی شک داشتند که رییس جمهور فتنهانگیز فعلی ایران پیروز خواهد شد. رانندهی تاکسیام به من یادآوری نمود که رییس جمهور در چهار سال گذشته از هر یک استان دو باری دیدار نموده – "ایران، تهران نیست،" گفت او. حتا وقتی من با حامیان موسوی این پرسشرا مطرح مینمودم، پاسخ آنان پر از نیکاندیشی شرطی اوبامایی بود – "آری، ما میتوانیم،" "امیدوارم،" "اگر شما رأی بدهید." پس پرسش "چه گونه موسوی باخت؟" که رسانههای بین المللرا سرگرم کرده، به نظر میآید که کمتر مشکل کمیتهی انتخابات و بیشتر مشکل درک بد، که ریشه در سرپیچی سرسخت درک نقش مذهب در ایران است.
البته امکان واقعی تقلب آرا وجود دارد و باید منتظربماند تا این اتهامات آشکار شوند. ولی باید یادآور شد، که در سه دههی انتخابات ریاست جمهوری اتهامات تقلب علیه شمار آرا کمسابقه بوده. انتخابات در این جا معمولاً از طریق رد صلاحیت نامزدها یا با بستن روزنامههای مخالف نظارت میشود.
گذشته از آن، در این انتخابات دو ناظر دولتی افزون بر مشاهدان از هر جناح شرکت داشتند، تا تقلب دستجمعیرا پیشگیری نمایند. ناباوری احساساتیی، که حامیان موسوی همچون دلیل فساد دولتی ابراز نمودند، باید با ناباوری برابری از امکان چنین فساد گستردهای در روز روشن برخورد شود. پس تا آن زمانی که دلیل قوی، که اتحامات اردوگاه مخالفانرا دستگیری نماید، ظاهر نگردد، ما باید به دیگر برهانهایی روی آوریم که چرا این همه افراد از رویداد آن روز شگفتزده شدهاند.
تا آن جایی که به پوشش رسانههای بین المللی ربط دارد، اندیشهایی پر از آرزو بر گذارشگری معتبر سایه افگند. درست است، که حامیان موسوی ترافیک تهرانرا هفتهی گذشته هر شب در طول ساعتها شلوغ میکردند، اگرچه کمتر یادآور میشد که این اتفاق در بخشهای شمالی و ثروتمند پایتخت میافتاد. بانوان روسریاشان را کمی پایین میآوردند و مردان جوان در خیابانها میرقصیدند.
شب روز دوشنبه حداقل ١٠٠٠٠٠ از حامیان نخستوزیر پیشین زنجیرهی انسانییرا از وسط تهران ساختند. اما ساعاتی پیش من در گردهمایی برای رییس جمهور فعلی حضور داشتم، که از طریق رسانههای غربی پوشش کم یا هیچ پوششی درنیافت. به این خاطرکه به علت پرجمعیتی در این گردهمایی، او ]آقای احمدینژاد[ به داخل تالار درآمده نتوانست تا سخنرانی نماید. براوردهای حداقل جمعیت در این گردهمایی ٦٠٠٠٠٠ گفته شده (علاقهمندان شمارهرا به یک ملیون میرسانند). من از بالای بام مشاهده مینمودم که بانوان چادری و مردان ریشدار هر سن و سال گله گله به آن جا میریختند.
ولی ناتوانی آزمایش درست امور ایران به هیچ وجه پدیدهی تازهای نیست. وقتی انقلاب سال ١٩٧٩ [١٣٥٧] دیکتاتوری نظامی قویترین متحد آمریکا در منطقهرا سرنگون نمود، اندکی از کارشناسانی، که بیرون از کشور بودند، حدس میزدند که جریان اسلامی به حیث حزب پیشتاز به میان آید.
ولی در ایران حتا روشنفکر دهری (سکولار)، جلال آلاحمد، نویسندهی کتاب بدنام "غربزدگی،" فروریزی رژیم بر دست جنبش اسلامیرا بیشتر از یک دهه تا حوادث مهم ١٩٧٩ [١٣٥٧] پیشگویی کرده بود. وقتی فیلسوف مستقل فروانسوی، میشل فوکو هم درست حدث زد، وقتی از خیابانها گذارش میداد – بینیشی که تا به حال بسیاری از هوادارانش از آن خودرا دور میگیرند. از زمان انقلاب فرهنگیان و واردبکاران در بارهی فروریزی نظام ایران پیشگویی میکردند. این هفته هم پیشگویی بهتری نکردند.
چنین اتفاقات خلاف قاعدهایرا تنها میتوان از طریق "longue durée" [عقیدهی تاریخی، که میکوشد دموکراسی مدرنرا بر پایهی حکمرانیهای صدههای گذشته درک نماید] شرح داد. جامعهی ایران جامعهی عمیقاً مذهبیست. کمونیستان و لیبرالها با اشتباهات شاه همچون خویش و تبارپرستی، حکومت مطلق و سرکوبیرا دهها سال بدون هیچ کامیابی جنگیدند. حملهی او به دین بود، که منجر به شکست تقریباً شبانهای شاه شد.
از آن پس ایرانیان معمولی آرمانهای خویشرا از طریق صندوق رأی بکار بردهاند. سال ١٩٩٧ [١٣٧٦]، زمانی که خاکستر جنگ ایران و عراق نشست و کشور دههی اثتواری نسبیرا دید، رأیدهندگان توده توده برای پشتبانی از رییس جمهور پیشین و روحانی، خاتمی دربرابر ناطق نوری، از اعضای ارشد دستگاه برآمدند. خبرنگاران غربی اینرا همچون جدایی بزرگ بین جوانان آزادیدوست لیبرال در برابر روحانیان محافظهکار کهنسال دیدند. ولی در حقیقت این رأی برای آرمان راستکاری و پارسایی ضد اتحامات فساد گسترده بود. بسیاری از همان حامیان خاتمی دیروز به احمدینژاد رأی دادند. با وجود این که تصویر خاتمی روی هر کدام از اعلانهای (لوحههای تبلغاتی) موسویرا آرایش میداد.
بیشتر از یک هفته همان انگیزههای ضد فساد، پوپولیسم و پارسایی مذهبی، که به انقلاب رسانید، در دسترسی هر کسی که میخواست از آن گذارش نماید، بود. احمدینژاد، برای بسیاری در کشور، مجسم همان آرمانهاست. از آن روز که او به ریاست جمهوری رسید، از پوشیدن کت و شلوار (suit/костюм) سرپیچی کرد، از کوچ بستن از خانهای، که از پدرش به میراث رسیده سرپیچی نمود و از متوفق کردن لحنش علیه آنانی، که آنهارا در خیانت به ملت متهم کرده، سرپیچی نمود. زمانی که او رقیب با نفوذ، آیتالله هاشمی رفسنجانی، خود شیر انقلابرا، در فساد انگلی (پارازیتی) متهم کرد و خیانت اورا به نیرنگی علیه محمد پیامبر، که ١٤٠٠ سالی پیش به انشعاب سنی و شیعه رسانید، برابر نمود، او انگیزهی مردمیرا، که تصور تودههارا این جا در طول نسلها نگه داشته، رها کرد. آنی که رفسنجانی از خود در روزنامهی موسوی دفاع کرد، معنای انتهای اصلاحطلبانرا داشت.
در هفتهی آخر احمدینژاد انتخاباترا به همهپرسی خود طرح (پروژه) انقلاب اسلامی ایران تبدیل داد. شعارهای آنان بود "مرگ بر دشمنان رهبر معظم" که پس از آن تشریفات و سوگواریهای سنتی شیعه پیش میآمد. این با جوانان روحبلند و شوخیدوست شمال تهران، که "احمدی بای بای (bye bye)، احمدی بای بای" یا "یه هفته – دو هفته محمود حموم نرفته" میخواندند، برابر نبود.
شاید سرنوشت موسوی از آغاز شکست بود، چون او امیدوار بود انرژی سخنوری طبقات بالا و لیبرالرا با سود تجاری بازاریها آمیخته نماید. مبارزات انتخاباتی فیسبوک و پیامکها برای احالی رستایی و طبقهی کارگر، که میکوشند زندگی روزمرهاشانرا گزرانند، گذشته از آن، وقت پیدا کنند تا تارنگارهای هفتهرا در اینترنت کافهای از نظر گذرانند، کاملاً نا مربوط بود. هرچند موسوی کوشش کرد به این طبقات از طریق مسائل تورم و فقر رسیدگی نماید، آنها طور دیگری رأی دادند.
در آینده مشاهدان به ما مرحمت خواهند کرد، اگر به جامعهی ایران ژرفتر بنگرند و به ما تصویر دقیق ساخت مذهبی اصلی کشور و باطل کردن داستان لیبرالیسم ناگذیر. این همان جنبههای مذهبی ایران معمایی بود، که به آوردن زاهد ٨٠ سالهی تبعید شده به سر دولت ٣٠ سالی پیش مساعدت نمود، پس از آن روحانی جذابرا به ریاست جمهوری ١٢ سالی پیش رسانید، پسر راستکار آهنگر، احمدینژادرا چهرا سالی پیش و باز اورا دیروز به ریاست جمهوری رسانید.
*عباس برزگر داوطلب درجهی دکترای مطالعات دینی در دانشگاه اموری، در شهر آتلانتای ایالت جورجیا میباشد.
Душанбе, 25 хурдоди 1388
Аз замони инқилоб фарҳангиён ва воридбакорон дар бораи фурӯрезии низоми Эрон пешгӯӣ мекарданд. Ин ҳафта ҳам пешгӯии беҳтаре накарданд.
Аббоси Барзагар: баргирифта аз Гордиён
Ман дақиқан як ҳафта дар Эрон дар ҳоли пӯшиши корноволи интихоботии 2009 [1388] ҳастам. Аз рӯзе, ки ба ин ҷо расидам, андак ашхосе шак доштанд, ки раиси ҷумҳури фитнаангези феълии Эрон пирӯз хоҳад шуд. Ронандаи токсиам ба ман ёдоварӣ намуд, ки раиси ҷумҳур дар чаҳор соли гузашта аз ҳар як устон ду бор дидор намуда – “Эрон Теҳрон нест,” гуфт ӯ. Ҳатто вақте ман бо ҳомиёни Мӯсавӣ ин пурсишро матраҳ менамудам, посух онон пур аз некандешии шартии Убомоӣ буд – “Оре, мо метавонем,” “Умедворам,” “Агар шумо раъй бидиҳед.” Пас пурсиши “Чӣ гуна Мӯсавӣ бохт?” ки расонаҳои ғарбро саргарм карда, ба назар меояд ки камтар мушкили кумитаи интихобот ва бештар мушкили дарки бад, ки реша дар сарпечии дарки нақши мазҳаб дар дар Эрон аст.
Албатта имкони воқеъии тақаллуби оро вуҷуд дорад ва бояд мунтазир бимонд то ин иттиҳмот ошкор шаванд. Вале бояд ёдовар шуд, ки дар се даҳаи интихоботи раёсати ҷумҳурӣ иттиҳомоти тақаллуб алайҳи шумори оро камсобиқа буда. Интихобот дар ин ҷо маъмулан аз тариқи радди салоҳияти номзадҳо ё бо бастани рӯзномаҳои мухолиф назорат мешавад.
Гузашта аз он, дар ин интихобот ду нозири давлатӣ афзун бар мушоҳидон аз ҳар ҷиноҳ ширкат доштанд, то тақаллуби дастиҷамъиро пешгирӣ намоянд. Нобоварии эҳсосотие, ки ҳомиёни Мӯсавӣ ҳамчун далели фасоди давлатӣ иброз намуданд, бояд бо нобоварии баробаре аз имкони чунин фасоди густурдае дар рӯзи рӯшан бархурд шавад. Пас то он замоне, ки далели қавӣ, ки иттиҳомоти урдугоҳи мухолифонро дастгирӣ намояд, зоҳир нагардад, мо бояд дигар бурҳонҳое рӯй оварем, ки чаро ин ҳама афрод аз рӯйдоди он рӯз шигифтзада шудаанд.
То он ҷое, ки ба пӯшиши расонаҳои байнулмиллалӣ рабт дорад, андешагарии пур аз орзу бар гузоришгарии мӯътабар соя афганд. Дуруст аст, ки ҳомёни Мӯсавӣ терофики Теҳронро ҳафтаи гузашта ҳар шаб дар тӯли соатҳо шулуғ мекарданд, агарчӣ камтар ёдовар мешуд, ки ин иттифоқ дар бахшҳои шимолӣ ва сарватманди пойтахт меуфтод. Бонувон рӯсариашонро каме поин меоварданд ва мардони ҷавон дар хиёбонҳо мерақсиданд.
Шаби рӯзи душанбе ҳадди ақал 100000 аз ҳомиёни нахуствазири пешин занҷираи инсониеро аз васати Теҳрон сохтанд, аммо соъоте пеш ман дар гирдиҳамоие барои раиси ҷумҳури феълӣ ҳузур доштам, ки тариқи расонаҳои ғарбӣ пӯшиши кам ё ҳеч пушише дарнаёфт. Ба ин хотир, ки ба хотири пурҷамъиятӣ дар ин гирдиҳамоӣ ӯ [оқои Аҳмадинажод] ба дохили толор даромада натавонист, то суханронӣ намояд. Баровардҳои ҳаддиақали ҷамъият дар ин гирдиҳамоӣ 600000 гуфта шуда (алоқамандон шумораро ба як милюн мерасонанд). Ман аз болои бом мушоҳида менамудам, ки бонувони чодарӣ ва мардони ришдори ҳар синну сол гала-гала ба он ҷо мерехтанд.
Вале нотавонии озмоиши дурусти умури Эрон ба ҳеч ваҷҳ падидае тозае нест. Вақте инқилоби соли 1979 [1357] диктотурии низомии қавитарин муттаҳиди Омрико дар минтақаро сарнагун намуд, андаке аз коршиносоне, ки берун аз кишвар буданд, ҳадс мезаданд, ки ҷараёни исломӣ ба ҳайси ҳизби пештоз ба миён ояд.
Вале дар Эрон ҳатто рӯшанфикри даҳрӣ (секулор), Ҷалол Оли Аҳмад, нависандаи китоби бадноми “Ғарбзадагӣ,” фурӯрезии режим бар дасти ҷунбиши исломиро бештар аз як даҳа то ҳаводиси муҳими 1979 [1357] пешгӯйӣ карда буд. Вақте файласуфи мустақили фаронсавӣ, Мишел Фуку ҳам дуруст ҳадс зад, вақте аз хиёбонҳо гузориш медод – бинише, ки то ба ҳол бисёре аз ҳаводоронаш аз он худро дур мегиранд. Аз замони инқилоб фарҳангиён ва воридбакорон дар бораи фурӯрезии низоми Эрон пешгӯӣ мекарданд. Ин ҳафта ҳам пешгӯии беҳтаре накарданд.
Чунин иттифоқоти хилофи қоидаиро танҳо метавон аз тариқи “longue durée” (ақидаи торихӣ, ки мекӯшад демукросии мудернро бар пояи ҳукмрониҳои садаҳои гузашта дарк намояд) шарҳ дод. Ҷомеаи Эрон ҷомеаи амиқан мазҳабист. Кумунистон ва либеролҳо бо иштибоҳоти шоҳ ҳамчун хешу таборпарастӣ, ҳукумати мутлақ ва саркӯбиро даҳҳо сол бидуни ҳеч комёбӣ ҷангиданд. Ҳамлаи ӯ ба дин буд, ки мунҷар ба шикасти тақрибан шабонаии шоҳ шуд.
Аз он пас Эрониёни маъмулӣ ормонҳои хешро аз тариқи сандуқи раъй ба кор бурдаанд. Соли 1997 [1376], замоне ки хокистари ҷанги Эрону Ироқ нишасту кишвар даҳаи устувории нисбиро дид, раъйдиҳандагони тӯда барои пуштибонӣ аз раиси ҷумҳури пешин ва рӯҳонӣ, Хотамӣ, дар баробари Нотиқи Нурӣ, аз аъзои аршади дастгоҳ, баромаданд. Хабарнигорони ғарбӣ инро ҳамчун ҷудоии бузург байни ҷавонони озодидӯсти либерол дар баробари рӯҳониёни муҳофизакори кӯҳансол диданд. Вале дар ҳақиқат ин раъй барои ормони росткорӣ ва порсоӣ зидди фасоди густурда буд. Бисёре аз ҳамон ҳомиёни Хотамӣ дирӯз ба Аҳмадинажод раъй доданд. Бо вуҷуди ин ки тасвири Хотамӣ аз рӯйи ҳар кадом аз аълонҳо (лавҳаҳои таблиғотӣ)-и Мӯсавиро ороиш медод.
Бештар аз як ҳафта ҳамон ангезаҳои зидди фасод, пупулисм ва порсоии мазҳабӣ, ки ба инқилоб расонид, дар дастрасии ҳар касе ки мехост аз он гузориш намояд, буд. Аҳмадинажод барои бисёре дар кишвар муҷассами ҳамон ормонҳост. Аз он рӯз, ки ӯ ба раёсати ҷумҳурӣ расид, аз пӯшидани куту шалвор (suit/костюм) сарпечӣ кард, аз кӯч бастан аз хонае, ки аз падараш ба мерос расида, сарпечӣ намуд. Замоне, ки ӯ аз рақиби бонуфуз, Оятуллоҳ Ҳошимии Рафсанҷонӣ, худи шери инқилобро, дар фасоди ангалӣ (порозитӣ) муттаҳам кард ва хиёнати ӯро ба найранге алайҳи Муҳаммад Паёмбар, ки 1400 соле пеш ба иншиъоби суннӣ ва шиъа расонид, баробар намуд, ӯ ангезаи мардумиро, ки тасаввури тӯдаҳоро ин ҷо дар тӯли наслҳо нигаҳ дошта, раҳо кард. Оне, ки Рафсанҷонӣ аз худ дар рӯзномаи Мӯсавӣ дифоъ кард, маънои интиҳои Ислоҳталабонро дошт.
Дар ҳафтаи охар, Аҳмадинажод интихоботро ба ҳамапурсии худи тарҳ (перужа)-и Инқилоби Исломии Эрон табдил дод. Шиъорҳои онон буд “Марг бар душманони Раҳбари Муъаззам,” ки пас аз он ташрифот ва сӯгвориҳои суннатии шиъа пеш меомад. Ин бо ҷавонони рӯҳбаланду шӯхидӯсти шимоли Теҳрон, ки “Аҳмадӣ бой бой (bye bye) Аҳмадӣ бой бой” ё “йе ҳафте – ду ҳафте Маҳмуд ҳаммум нарафте” мехонданд, баробар набуд.
Шояд сарнавишти Мӯсавӣ аз оғоз шикаст буд, чун ӯ умедвор буд энержии суханварии табақоти боло ва либеролро бо суди тиҷории бозориҳо омехта намояд. Муборизоти интихоботии ва паёмакҳо барои аҳолии рустоӣ ва табақаи коргар, ки мекӯшанд зиндагии рӯзмарраашонро гузаронанд ва гузашта аз он вақт пайдо кунанд, то торнигорҳои ҳафтаро дар интернет кофее аз назар гузаронанд, комилан номарбут буд. Ҳарчанд Мӯсавӣ кӯшиш кард ба ин табақот аз тариқи масоъили таваррум ва фақр расидагӣ намояд, онҳо таври дигаре раъй доданд.
Дар оянда мушоҳидон ба мо марҳамат хоҳанд кард, агар ба ҷомеаи Эрон жарфтар бингаранд ва ба мо тасвири дақиқи сохти мазҳабии аслии кишвар ва ботил кардани достони либеролисм ногузир. Ин ҳамон ҷанбаҳои мазҳабии Эрони маъомӣ буд, ки ба овардани зоҳиди 80-солаи табъид шуда ба сари давлат сӣ соле пеш, мусоъидат намуд, пас аз он рӯҳонии ҷаззобро ба раёсати ҷумҳурӣ 12 соле пеш расонид, писари росткори оҳангар, Аҳмадинажодро чаҳор соле пеш ва боз ӯро дирӯз ба раёсати ҷумҳурӣ расонид.
*Аббоси Барзагар довталаби дараҷаи дуктурои мутолиъоти динӣ дар Донишгоҳи Эмурӣ, дар шаҳри Отлонтои аёлати Ҷурҷиё мебошад.
Аббоси Барзагар: баргирифта аз Гордиён
Ман дақиқан як ҳафта дар Эрон дар ҳоли пӯшиши корноволи интихоботии 2009 [1388] ҳастам. Аз рӯзе, ки ба ин ҷо расидам, андак ашхосе шак доштанд, ки раиси ҷумҳури фитнаангези феълии Эрон пирӯз хоҳад шуд. Ронандаи токсиам ба ман ёдоварӣ намуд, ки раиси ҷумҳур дар чаҳор соли гузашта аз ҳар як устон ду бор дидор намуда – “Эрон Теҳрон нест,” гуфт ӯ. Ҳатто вақте ман бо ҳомиёни Мӯсавӣ ин пурсишро матраҳ менамудам, посух онон пур аз некандешии шартии Убомоӣ буд – “Оре, мо метавонем,” “Умедворам,” “Агар шумо раъй бидиҳед.” Пас пурсиши “Чӣ гуна Мӯсавӣ бохт?” ки расонаҳои ғарбро саргарм карда, ба назар меояд ки камтар мушкили кумитаи интихобот ва бештар мушкили дарки бад, ки реша дар сарпечии дарки нақши мазҳаб дар дар Эрон аст.
Албатта имкони воқеъии тақаллуби оро вуҷуд дорад ва бояд мунтазир бимонд то ин иттиҳмот ошкор шаванд. Вале бояд ёдовар шуд, ки дар се даҳаи интихоботи раёсати ҷумҳурӣ иттиҳомоти тақаллуб алайҳи шумори оро камсобиқа буда. Интихобот дар ин ҷо маъмулан аз тариқи радди салоҳияти номзадҳо ё бо бастани рӯзномаҳои мухолиф назорат мешавад.
Гузашта аз он, дар ин интихобот ду нозири давлатӣ афзун бар мушоҳидон аз ҳар ҷиноҳ ширкат доштанд, то тақаллуби дастиҷамъиро пешгирӣ намоянд. Нобоварии эҳсосотие, ки ҳомиёни Мӯсавӣ ҳамчун далели фасоди давлатӣ иброз намуданд, бояд бо нобоварии баробаре аз имкони чунин фасоди густурдае дар рӯзи рӯшан бархурд шавад. Пас то он замоне, ки далели қавӣ, ки иттиҳомоти урдугоҳи мухолифонро дастгирӣ намояд, зоҳир нагардад, мо бояд дигар бурҳонҳое рӯй оварем, ки чаро ин ҳама афрод аз рӯйдоди он рӯз шигифтзада шудаанд.
То он ҷое, ки ба пӯшиши расонаҳои байнулмиллалӣ рабт дорад, андешагарии пур аз орзу бар гузоришгарии мӯътабар соя афганд. Дуруст аст, ки ҳомёни Мӯсавӣ терофики Теҳронро ҳафтаи гузашта ҳар шаб дар тӯли соатҳо шулуғ мекарданд, агарчӣ камтар ёдовар мешуд, ки ин иттифоқ дар бахшҳои шимолӣ ва сарватманди пойтахт меуфтод. Бонувон рӯсариашонро каме поин меоварданд ва мардони ҷавон дар хиёбонҳо мерақсиданд.
Шаби рӯзи душанбе ҳадди ақал 100000 аз ҳомиёни нахуствазири пешин занҷираи инсониеро аз васати Теҳрон сохтанд, аммо соъоте пеш ман дар гирдиҳамоие барои раиси ҷумҳури феълӣ ҳузур доштам, ки тариқи расонаҳои ғарбӣ пӯшиши кам ё ҳеч пушише дарнаёфт. Ба ин хотир, ки ба хотири пурҷамъиятӣ дар ин гирдиҳамоӣ ӯ [оқои Аҳмадинажод] ба дохили толор даромада натавонист, то суханронӣ намояд. Баровардҳои ҳаддиақали ҷамъият дар ин гирдиҳамоӣ 600000 гуфта шуда (алоқамандон шумораро ба як милюн мерасонанд). Ман аз болои бом мушоҳида менамудам, ки бонувони чодарӣ ва мардони ришдори ҳар синну сол гала-гала ба он ҷо мерехтанд.
Вале нотавонии озмоиши дурусти умури Эрон ба ҳеч ваҷҳ падидае тозае нест. Вақте инқилоби соли 1979 [1357] диктотурии низомии қавитарин муттаҳиди Омрико дар минтақаро сарнагун намуд, андаке аз коршиносоне, ки берун аз кишвар буданд, ҳадс мезаданд, ки ҷараёни исломӣ ба ҳайси ҳизби пештоз ба миён ояд.
Вале дар Эрон ҳатто рӯшанфикри даҳрӣ (секулор), Ҷалол Оли Аҳмад, нависандаи китоби бадноми “Ғарбзадагӣ,” фурӯрезии режим бар дасти ҷунбиши исломиро бештар аз як даҳа то ҳаводиси муҳими 1979 [1357] пешгӯйӣ карда буд. Вақте файласуфи мустақили фаронсавӣ, Мишел Фуку ҳам дуруст ҳадс зад, вақте аз хиёбонҳо гузориш медод – бинише, ки то ба ҳол бисёре аз ҳаводоронаш аз он худро дур мегиранд. Аз замони инқилоб фарҳангиён ва воридбакорон дар бораи фурӯрезии низоми Эрон пешгӯӣ мекарданд. Ин ҳафта ҳам пешгӯии беҳтаре накарданд.
Чунин иттифоқоти хилофи қоидаиро танҳо метавон аз тариқи “longue durée” (ақидаи торихӣ, ки мекӯшад демукросии мудернро бар пояи ҳукмрониҳои садаҳои гузашта дарк намояд) шарҳ дод. Ҷомеаи Эрон ҷомеаи амиқан мазҳабист. Кумунистон ва либеролҳо бо иштибоҳоти шоҳ ҳамчун хешу таборпарастӣ, ҳукумати мутлақ ва саркӯбиро даҳҳо сол бидуни ҳеч комёбӣ ҷангиданд. Ҳамлаи ӯ ба дин буд, ки мунҷар ба шикасти тақрибан шабонаии шоҳ шуд.
Аз он пас Эрониёни маъмулӣ ормонҳои хешро аз тариқи сандуқи раъй ба кор бурдаанд. Соли 1997 [1376], замоне ки хокистари ҷанги Эрону Ироқ нишасту кишвар даҳаи устувории нисбиро дид, раъйдиҳандагони тӯда барои пуштибонӣ аз раиси ҷумҳури пешин ва рӯҳонӣ, Хотамӣ, дар баробари Нотиқи Нурӣ, аз аъзои аршади дастгоҳ, баромаданд. Хабарнигорони ғарбӣ инро ҳамчун ҷудоии бузург байни ҷавонони озодидӯсти либерол дар баробари рӯҳониёни муҳофизакори кӯҳансол диданд. Вале дар ҳақиқат ин раъй барои ормони росткорӣ ва порсоӣ зидди фасоди густурда буд. Бисёре аз ҳамон ҳомиёни Хотамӣ дирӯз ба Аҳмадинажод раъй доданд. Бо вуҷуди ин ки тасвири Хотамӣ аз рӯйи ҳар кадом аз аълонҳо (лавҳаҳои таблиғотӣ)-и Мӯсавиро ороиш медод.
Бештар аз як ҳафта ҳамон ангезаҳои зидди фасод, пупулисм ва порсоии мазҳабӣ, ки ба инқилоб расонид, дар дастрасии ҳар касе ки мехост аз он гузориш намояд, буд. Аҳмадинажод барои бисёре дар кишвар муҷассами ҳамон ормонҳост. Аз он рӯз, ки ӯ ба раёсати ҷумҳурӣ расид, аз пӯшидани куту шалвор (suit/костюм) сарпечӣ кард, аз кӯч бастан аз хонае, ки аз падараш ба мерос расида, сарпечӣ намуд. Замоне, ки ӯ аз рақиби бонуфуз, Оятуллоҳ Ҳошимии Рафсанҷонӣ, худи шери инқилобро, дар фасоди ангалӣ (порозитӣ) муттаҳам кард ва хиёнати ӯро ба найранге алайҳи Муҳаммад Паёмбар, ки 1400 соле пеш ба иншиъоби суннӣ ва шиъа расонид, баробар намуд, ӯ ангезаи мардумиро, ки тасаввури тӯдаҳоро ин ҷо дар тӯли наслҳо нигаҳ дошта, раҳо кард. Оне, ки Рафсанҷонӣ аз худ дар рӯзномаи Мӯсавӣ дифоъ кард, маънои интиҳои Ислоҳталабонро дошт.
Дар ҳафтаи охар, Аҳмадинажод интихоботро ба ҳамапурсии худи тарҳ (перужа)-и Инқилоби Исломии Эрон табдил дод. Шиъорҳои онон буд “Марг бар душманони Раҳбари Муъаззам,” ки пас аз он ташрифот ва сӯгвориҳои суннатии шиъа пеш меомад. Ин бо ҷавонони рӯҳбаланду шӯхидӯсти шимоли Теҳрон, ки “Аҳмадӣ бой бой (bye bye) Аҳмадӣ бой бой” ё “йе ҳафте – ду ҳафте Маҳмуд ҳаммум нарафте” мехонданд, баробар набуд.
Шояд сарнавишти Мӯсавӣ аз оғоз шикаст буд, чун ӯ умедвор буд энержии суханварии табақоти боло ва либеролро бо суди тиҷории бозориҳо омехта намояд. Муборизоти интихоботии ва паёмакҳо барои аҳолии рустоӣ ва табақаи коргар, ки мекӯшанд зиндагии рӯзмарраашонро гузаронанд ва гузашта аз он вақт пайдо кунанд, то торнигорҳои ҳафтаро дар интернет кофее аз назар гузаронанд, комилан номарбут буд. Ҳарчанд Мӯсавӣ кӯшиш кард ба ин табақот аз тариқи масоъили таваррум ва фақр расидагӣ намояд, онҳо таври дигаре раъй доданд.
Дар оянда мушоҳидон ба мо марҳамат хоҳанд кард, агар ба ҷомеаи Эрон жарфтар бингаранд ва ба мо тасвири дақиқи сохти мазҳабии аслии кишвар ва ботил кардани достони либеролисм ногузир. Ин ҳамон ҷанбаҳои мазҳабии Эрони маъомӣ буд, ки ба овардани зоҳиди 80-солаи табъид шуда ба сари давлат сӣ соле пеш, мусоъидат намуд, пас аз он рӯҳонии ҷаззобро ба раёсати ҷумҳурӣ 12 соле пеш расонид, писари росткори оҳангар, Аҳмадинажодро чаҳор соле пеш ва боз ӯро дирӯз ба раёсати ҷумҳурӣ расонид.
*Аббоси Барзагар довталаби дараҷаи дуктурои мутолиъоти динӣ дар Донишгоҳи Эмурӣ, дар шаҳри Отлонтои аёлати Ҷурҷиё мебошад.
۱ نظر:
سلام، یارانهها که یاری نمیکنند، بنزین و گاز قیمتش سر به آسمان گذاشته، خارجیها هم که تحریممون کردند، با دنیا در افتادیم بخاطر نیروی هستهای، نون هم که چند برابر شده، مردممون هم که هر روز دارند بخاطر بنزین قلابی سرطان شش میگیرند ، دنیا هم با ما در افتاده ، هر وقت هم که حرف میزنیم میگویند این همه بدبختیها در راه و برای اسلام است. اسلامی هم که رشد میکنه هر روز، سنّی است نه مال ما شیعه ها.ای امام کجایی که روز قضاوت نزدیک است. خودت رحم کن بر ما.
ارسال یک نظر